محل تبلیغات شما

سلام 

و امروز.20امین تولد بعضیا.

98/9/8

وارد سومین دهه زندگیم شدم.هر چی اتفاقه قراره ازین به بعد بیفتهاینکه من کی بشمچی بشم

دیشب نسیم و آجی استوری گذاشته بودن برام.سامان.اجی عصمت بعدم نگار مختبا و ساقی و کوثر

نفرات بعدیه تبریکو البته دیروز عصر نگار.

تا سه و نیم شبم که داشتم با نگار حرف میزدم.خوب شد.یه سری چیزا شفاف سازی شد.

نمایشگاه کتاب امسال ابان و اذر برپا شدهشنبه و دیشب رفتمقمارباز کلبه عمو تم و ملت عشق و 

وقتی پتی به دانشگاه میرفت و مثنوی رو گرفتم.بماند به ذخیرهبرای تابستان آینده

چ گذشت بر من؟ در این 20 سال.میدونم مث همین و سریع تر 20 سال دیگم میگذرهو مینویسم تولد

40سالگی.

یکی دو هفته نت قط بودبدلایل بارش برف سنگین که خطوط نت رو پاره کرد

شما رو ارجاع میدم به شعر استاد ملک الشعرا بهار.

ی دیو سپید پای در بند!

ای گنبد گیتی! ای دماوند!

از سیم به سر یکی کله خود

ز آهن به میان یکی کمر بند

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر، چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران

وین مردم نحس دیومانند

با شیر سپهر بسته پیمان

با اختر سعد کرده پیوند

چون گشت زمین ز جور گردون

سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت

آن مشت تویی، تو ای دماوند!

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرنها پس افکند

ای مشت زمین! بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

نی نی، تو نه مشت روزگاری

ای کوه! نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک چند

شو منفجر ای دل زمانه !

وآن آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین، سخن همی گوی

افسرده مباش، خوش همی خند

ای مادر سر سپید! بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

بگرای چو اژدهای گرزه

بخروش چو شرزه شیر ارغند

ترکیبی ساز بی‌مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

از آتش آه خلق مظلوم

وز شعلهٔ کیفر خداوند

ابری بفرست بر سر ری

بارانش ز هول و بیم و آفند

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و پیوند

برکن ز بن این بنا، که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

زین بی‌خردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

 

 

 

 

از درد ورم نموده یک چنداز درد ورم نموده یک چند.

شو منفجر ای دل زمانه.

 

ک بایداز ریشه بنای ظلم برکند.

 

 

پ ن: اوضاع تحصیلی رو به پیشرفت.

 

 

به امید عشق و رحمت.برای ایران.برای زمین.

بدرود.

بدرود آذر ماه من...

به وقت هشتم آذر ماه....

و اینک...من...دوباره...

ز ,ای ,مشت ,رو ,نگار ,ورم ,درد ورم ,نموده یک ,ورم نموده ,منفجر ای ,ای دل

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها