محل تبلیغات شما



گاهیاندکی خستهو دل دل کنانچشم میدوزم به سرزمین خیلی خیلی دور.در خیال , هوای سبکش را سر میکشمو ذره ذره عشق جاری در ثانیه هایش را . و باز می اندیشم.که به راستی او ظالم و نادان بود

آذر زدی بر جان من.ای عشق آذرسای من

با من بمان با من بمانآذر ترین آوای من.

می خواهمت می خواهمت.ای جان و ای جانان من.

 

 

بدرود آذر ماه منبدرود آذر جان من.

 

پ ن: یلدا مبارک:)


سلام 

و امروز.20امین تولد بعضیا.

98/9/8

وارد سومین دهه زندگیم شدم.هر چی اتفاقه قراره ازین به بعد بیفتهاینکه من کی بشمچی بشم

دیشب نسیم و آجی استوری گذاشته بودن برام.سامان.اجی عصمت بعدم نگار مختبا و ساقی و کوثر

نفرات بعدیه تبریکو البته دیروز عصر نگار.

تا سه و نیم شبم که داشتم با نگار حرف میزدم.خوب شد.یه سری چیزا شفاف سازی شد.

نمایشگاه کتاب امسال ابان و اذر برپا شدهشنبه و دیشب رفتمقمارباز کلبه عمو تم و ملت عشق و 

وقتی پتی به دانشگاه میرفت و مثنوی رو گرفتم.بماند به ذخیرهبرای تابستان آینده

چ گذشت بر من؟ در این 20 سال.میدونم مث همین و سریع تر 20 سال دیگم میگذرهو مینویسم تولد

40سالگی.

یکی دو هفته نت قط بودبدلایل بارش برف سنگین که خطوط نت رو پاره کرد

شما رو ارجاع میدم به شعر استاد ملک الشعرا بهار.

ی دیو سپید پای در بند!

ای گنبد گیتی! ای دماوند!

از سیم به سر یکی کله خود

ز آهن به میان یکی کمر بند

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر، چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران

وین مردم نحس دیومانند

با شیر سپهر بسته پیمان

با اختر سعد کرده پیوند

چون گشت زمین ز جور گردون

سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت

آن مشت تویی، تو ای دماوند!

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرنها پس افکند

ای مشت زمین! بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

نی نی، تو نه مشت روزگاری

ای کوه! نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک چند

شو منفجر ای دل زمانه !

وآن آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین، سخن همی گوی

افسرده مباش، خوش همی خند

ای مادر سر سپید! بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

بگرای چو اژدهای گرزه

بخروش چو شرزه شیر ارغند

ترکیبی ساز بی‌مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

از آتش آه خلق مظلوم

وز شعلهٔ کیفر خداوند

ابری بفرست بر سر ری

بارانش ز هول و بیم و آفند

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و پیوند

برکن ز بن این بنا، که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

زین بی‌خردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

 

 

 

 

از درد ورم نموده یک چنداز درد ورم نموده یک چند.

شو منفجر ای دل زمانه.

 

ک بایداز ریشه بنای ظلم برکند.

 

 

پ ن: اوضاع تحصیلی رو به پیشرفت.

 

 

به امید عشق و رحمت.برای ایران.برای زمین.

بدرود.


سلام.

بعد از ۱۱ماه.

از کجا بگماز چی بگم.

اینم از سال دوم کنکور.تامام.و چقدر پدرم درآمد.و چقدر عشق دادم و گرفتم.

پیشرفت کردمفردا پس فردا نتایج اولیه میاد.امسال هزارتا پارازیت داره کنکور.خدا دستمونو بگیره فقط

امسال با کسی آشنا شدم.ن اول از بقیه بگم.رفتم کلاس فیزیک اقای ناصحی.اول اینطور بودم سرکلاسش-.- بعدن  اینطور شدم.تو اون کلاس با یه آدم خیلی خوب و دوستداشتنی آشنا شدمو خداروشکراین ماهها اقای ستارهکه مشاور کنکوره خیلی اوقات سوالاتم رو جواب میداد و پیگیری میکرد.

بگذریم

نگار.

(بی اختیار لبخند)

خدا یک نفر دیگه به جمع آدمای خاصه زندگیم اضافه کرد.

حتما پیش خودش میگه.و پیش خودتون میگیدخخب طبیعیههر کسی هم بود میگف اره ازش ممنونم و دوستش دارم.

 

چون من امسال اگر نگار رو خدا بهم نمیداد دقیقا درجا میزدم.و نمیدونم چی میشد.وقتی ک بی هیچ چشمداشتی.گفت تا خود کنکور هستم.و موند.هر جاخراب کردم گفت با هم درستش میکنیم.هرجا کم اوردم گف پاشوبا هم ادامه میدیم.از پیشرفتم ذوق کرد و از برعکسش ناراحت شد.(حالا فهمیدید چرا گفتم میگید هر کسی هم بود دوستش میداشت)

ولی نگار انقد خوبهک اگه یه جور دیگه و با شرایط دیگه هم میشناختمش همینقدر دوسش داشتم.نگار یه حجم شعور و عشقه.از غر زدن و دعواهاش ذوق میکردم و از شادیش بال درمیوردم.خیلی زیاد هم اذیتش کردم

(از اینجا به بعد رو امروز که این نوشته رو ثبت میکنم مینویسم)

داشتم میگفتم.مرداد بود اون موقع

چی شد؟ هیچی الان ابانه و من دارم برای بار سوم درس میخونم برای کنکور.برای اخرین بار.

با اقای ستاره مشاوره گرفتمنگار هم هستاون یکی دیگه هم که گفتم تو کلاس اشنا شدم باش که بازم اسمش نگاره.و الان از بهترین دوستامه.دیشب دیدمش ولی کلی دلم براش تنگ شده.

 

فک میکنم امسال اوضاع بهتره.

میدونی.گاهی.ن ینی همیشه اتفاقات زندگی برای اینن ک ب روحمون چیز جدیدی اموزش داده بشه.بعد از این مدت.این سالهاتونستم بپذیرم که

آنچه تو خواهی نه آن میشود / هر چه خدا خواست همان میشود

تمام تلاشتو بکن اما دلی اینو قبول کن که اصلا تهش هرچی شد شد.این میشه حکمت

و اینکه دست و پایی زدیم و در نگرفتپشت پایی زدیم و وارستیم.

هنوز نفهمیدم چرا البته اما وقتی چیزی که میخوای رو براش بی تابی نکنی و رها کنی و فقط تلاش کنی .اون وقت جور میشه

 

سختی وقتی توی مسیر درست باشی میاد.از جانب یار.جا نزنیم.

زهر از کف یار سیمبر بتواند خورد

تلخی سخنش همچو شکر بتواند خورد

بس بانمک است یار بس بانمک است

جایی که نمک بود جگر بتواند خورد

 

در آخر هم.دلتنگ برای بعضی نفرات

یکی  دو روز پیش عکس جدیدی ازتون دیدمبا تمام سلول هام دلم میخواد تو هواتون نفس بکشممث اون وقتا.که یه نفس برای همیشه اکسیژنم رو تامین میکرد.

برگردیدخدایابرشون گردون.یاد  بعضی نفرات رزق روحم شده استوقت هر دلتنگی سویشان دارم دست.جراتم میبخشدروشنم میدارد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارو فناوری هفتم